سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"هو الحق"

 

امسال دلم لک زده برای یک لحظه کنار تو بودن

برای آن اشک جاری شده زلال از دیدگان کهنه ی هر ساله!

برای آن سکوت ژرف انگیز سازنده

برای خود خود خود تو!!

امسال دلم دور است و دشوار است رسیدن اش!

ملالی نیست...

درد دارد...

باز هم ملالی نیست!

ضرب المثل های دنیایم روی دیگری دارند گویا

دوری و دوستی امسال دیگر دوستی ندارد...!!

دیگر تمام اش دلتنگی ست!

دوری و دلتنگی همین حال دلگیر من است و بس!

امسال دلم تو را می خواهد

مثل هرسال

وقت قرار دلتنگی مان!

وقت نو شدن...

وقت تو را حس کردن!

وقت با تو بودن محض برای لحظه ای در عمق لحظه های نو رسیده!

لباس نو بر تنم قافیه ای ناجور است...

امسال اکتفا می کنم به حس با تو بودن!

سالی که نکوست....نه....!!

سالی نکوست،که با حس تو آغاز شود!

...............................................................................

پی نوشت: دلم هرساله سبزه ای جوان بود به هنگام بهار دیدنت!

دعایش کن!

امسال از جوانه اش خبری نیست!!!

...........................................................

همین که برای شروع سال حس قشنگی داشته باشی کافی ست!

به دنبال علتش نباش...!

تو از نژاد بهارانی!

سال نو مبارک...

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/12/29ساعت 6:0 عصر توسط محسن آبیار نظرات ( ) |

 

 

باری من و تو بی گناهیم

او نیز تقصیری ندارد

پس بی گمان این عشق

کار "چهارم" شخص "مجهول" است...!

 

چهارم شخص مجهول


نوشته شده در دوشنبه 92/12/12ساعت 12:0 عصر توسط محسن آبیار نظرات ( ) |

"هو الحق"


تک تک واژه های زندگی ات

با درون مایه ی افکارت

با نگاه اشک بارت تفاوت ها دارد لیلی...!

درست است

آسمان

ابر

زمین

ماه

مهتاب

دل گرفته دارند

اما

تو  َپر دلت را نشکن...!

تو دلت نگیرد از غصه ی دیروز ها...!

"تو" و "دلت" نگیرید بهانه ی ققنوس ها....!

بگذار دلت گرم آسمان باشد

نه "دلگرم" زمین فرش اندود...

وقتش که رسید ققنوس دلت آتش می زند خود را...!!

تو نگاهت به آسمان باشد!

دلگرم آسمان

...................................................................

پی نوشت: هوایم را داشته باش

این روزها بد هوایی شده ام

هوایی روزهای خاطرات!

هوایم را داشته باش!


"یا حق"


نوشته شده در شنبه 92/12/10ساعت 11:50 صبح توسط محسن آبیار نظرات ( ) |

"هو الحق"

 

گاهی زندگی آنقدر برایم تلخ می شود که  تلخی قهوه آن کافی شاپ همیشگی فراموشم می شود!!

تمام حواسم محو آن روزهاست!!

روزهای بی تو

روزهای با تو

روزهای باعشق

روزهای همیشه با عشق...!

من و یک بغل حادثه همیشه در تکاپوی بودنت بودیم

همیشه باران را نشانه ی مان قرار داده بودیم

همیشه برف زمستان،دل خوشی یمان بود

همیشه دلمان به بودنمان خوش بود

و حالا زمانه کمی دگرگون مان کرده است!!

و حالا عشق کمی دورمان کرده است!

و دیگر حال و هوای حالمان،زندگی مان را کور کرده است!!

زمانه بر سرمان کلاهی بزرگ گذاشت

بال و پر عشق را از همان دوران بلوغ اش چید!!

مبادا هوای پرواز برش دارد!

 زندگی این روزها برایم آنفولانزای دردناکی ست!

می ترسم از باران

از برف

از تمام آنچه تو را در یادم زنده می کند!

می ترسم از تمام بودن ها...

می ترسم از معرکه ی عاشقی

گمانم،تغییر یافته و حالا...

هیچ!

آنفولانزایم بیش از پیش گرفتارم کرده!

سرم درد می کند برای با تو بودن!

کمی حوصله برایم بپیچ!

گویند دست عشق،درمان هر دردی ست!

.............................................................................

سرمای فاصله از دلم،قطعه ای یخ ساخته ...!

کمی "ها" کن...!!

به آب شدنش می ارزد!

 

"یاحق"


نوشته شده در سه شنبه 92/11/29ساعت 3:30 عصر توسط محسن آبیار نظرات ( ) |

"هو الحق"

 

دیگر،بهانه ات باران شده...

دیگر،نشانه ات هجران شده

امسال دهلیز هم غرق زمستان شده!

اینجا قرار نیست

تاب نیست

جرم دل من این راه نیست!

اینجا فرمانروا پاییز است

مهتاب در اینجا دل انگیز است!


اینجا ستاره تویی و آسمان تویی و مهتاب تویی

و هر چه دور است و خوب است تویی و ...

اینجا برف می بارد لیلی!

و من در هیاهوی ردپای نبودن سپیدت

راه را گم می کنم و به خود می گویم

کاش...

کاش...

کاش حوصله ی آسمان به سر آید از باریدن لیلی!

کاش جاده ی وصال به کوهستانی قالمان نگذارد و

سفیر هجران را برایمان نفرستد لیلی!

و تو می دانی حال و روزم را

و تو می دانی که من این روزها قهوه ام را تلخ می نوشم

کنار برف نوبرانه!

و تو می دانی آرام بودنم حکمتی دارد در تمام نا آرامی ها!!



دل به هوای برفی می دهم

هر چه بادا باد....

سرد است می دانم

دلواپس شال و کلاهم مباش

دنیا برایم پیش از اینها بافته!

گر می گیرم و داغ می شوم

همچون آتشی در میان برف،ناب می شوم

دلم گرم است لیلی

دلم گرم است!!

......................................................................

پی نوشت: دلم در زمستان خیالت برای خودش آدم برفی ساخته

آدم برفی دیگر سردش نمی شود.

آدم برفی دلش برف است!

دلش به زمستان تو خوش است

خوشی اش را به نگاهی مستدام کن!

(یا حق)

 


نوشته شده در شنبه 92/10/14ساعت 12:54 عصر توسط محسن آبیار نظرات ( ) |

"هو الحق "

 

سلام...

گفتم دلم تنگ است،دلم هوایتان را کرده است

نامه ام از راه دور است و نزدیک

هیچ وقت انقدر دلم بی تابتان نبوده است...

انقدر دلتنگ نبوده است

انقدر برایتان ضعف نمی زده است!

انقدر هوای پاهایتان را لک زده برایش ندیده بودم

انقدر تار و پود صدایتان برایش تازه و نو نبوده است!

انقدر خاطره ی دست هایتانبرایش بوی باران نمی داده است!!

گفتم باران...

امروز باریدم همانقدر که سهراب برای قرن ها گفته است!

امروز خیس شدم...

همانقدر که دریا دل ماهی اش را خیس می کند!

امروز...

امروز...

جای شما بودن سخت است...

اگر خیلی خیلی ست،بدانید نبودنتان اینجا برایم همچون سیلی ست!!

ویران می کند فقدانتان هرچه آبادانی را...

بیدار می کندفریاد جداییتان،هرچه آمال ناب را...

کلام از احساس شما نشات گرفته است

درد که نامش درد است و هرآنچه بر آن بتازی باز هم درد است از همان دردهای شما نتیجه می شود

"پینه" را که می شناسید!

می دانم!

خوب می شناسید!

پینه که می بندد بر کف آن گوهرین دست هایتان

از عشق شما دلش به بستن است!

وگرنه چه باکی ست بستن آن همه رنج را...!!

مگر قحطی جاست که نمی بندد بر کف دست های دیگران اما 

برای شما اینچنین زیبا نقش می بندد!!

یا شاید "دست" با "دست" توفیق دارد!

اصلا بگزار ساده بگویم:

"هرچه دست فرشته تر پینه اش بیشتر"

"هرچه دست سپید تر پینه اش ضخیم تر"

"هرچه دست بالاتر،خدایش خودمانی تر"

گفتم خدا....

یادم آمد چهل شبی را که از برای رضایش نقاشی کشیدی بر صفحه زندگی ات طرحی از دلدادگی را!

یادم آمد آن همه سحر هنگام هایی که بی شیله و بی پیله

در آغوش یار دیرینه،دل ها دادی و ....

یادم آمد،هرچه بیشتر می نشستی،بیشتر دلت حال می آمد!!

یادم آمد....یادم آمد...یادم آمد صبر کن

همیشه می گفتی...سرت بالا باشد!

"مرد گریه نمی کند!"

پشتش دنیا دنیا حرف بود

پشتش کران کران آسمان چاییده بود!!

آری

سرت که بالا باشد،گریه ات بند می آید

سرت که بالا باشد،یکی هوایت را دارد که هواداری اش مرد می سازد و بس!

حالا تو هی بگو که مرد قافیه اش درد است!

اصلا قبول...!

اما می گویم:

"درد هم قشنگ است!"

گفته هایم تمام شد...!

اول دلتنگی

دوم باران

سوم خدا

پس تو بچین "سنگچین" زندگی ام را...!!

پی نوشت: دلم نوشت:

با خط اشک"پدر"

با خط دل "مادر"

دلم نوشت:دور باشد هر بلا از سرتان/لطف حق چتر و نگاه اش به تمام آسمان بر سرتان!

دلم نوشت:

حلالم کنید....اگر دلتان را شکستم

اگر بی غوله بر هر منسبی در پیشگاه حضرتتان نشستم!

اگر به اشتباه کودکانه سر پنجه ایستادم و دستم را بلند کردم و قد کشیدم و گفتم:

"قد من بلند تر است!"

اگر به قامت ایستاده بود،آسمان بران و لطفش کجا بود!

قامتم بلند شد.....قامتتان کوتاه!

و چه معامله ای می کنید شماها!!

چشمکت را فراموش نمی کنم...از یاد نمی برم...کور شوم اگر فراموش کنم که گفتی:

"راست میگه:قدش بلندتر شده،بچمون مردتر شده!"

حلالم کنید!

...........................................................

دانلود فایل صوتی این قطعه:

دست خط

 

 


نوشته شده در جمعه 92/6/15ساعت 12:19 صبح توسط محسن آبیار نظرات ( ) |

"هو الحق"

 

دلم برایت تنگ می شود...

مثل فراغ مهتاب از دل دهلیز خموش تنهایی ام!


دلم برایت تنگ می شود...

وقتی شب فاصله ز سر می رسد و مرا غرق در اندوه می سازد و

پیشانی ام داغ می شود از نبودنت!


دلم برایت تنگ می شود لیلی...

صحرا صحرا مجنون شدن

برایم سر سوزنی ست از برای سر گذاشتن بر آنها!

دریا دریا غرق شدن یونسانه

برایم سهل باشد

تا سکوت سرد پاییزی بینمان به لحظه ی جدایی عاشقانه!!


دلم برایت تنگ می شود

وقتی خاطرم پر می شود از خاطره ی چشم های پر ز آرامش محض ات

آنگاه که با خیال رازهایمان

برایم نقش"دوست داشتن" را پلک می زدی!

"دلم" برایت تنگ می شود

وقتی

"دلت" برایم تنگ می شود

و چشمم پر می شود از شراره های قصه ی پر غصه ی

جاده های یخ زده ی فراغ!

پر می شود و خالی نمی شود...

دلم...

دلم برایت تنگ می شود لیلی!

.......................................................................

پ ن:دلتنگی حاصل یک نگاه است

آن هم

(نگاه آخر!)

یا حق


نوشته شده در دوشنبه 92/5/14ساعت 6:2 عصر توسط محسن آبیار نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >

 Design By : Pichak