"هو الحق" گاهی زندگی آنقدر برایم تلخ می شود که تلخی قهوه آن کافی شاپ همیشگی فراموشم می شود!! تمام حواسم محو آن روزهاست!! روزهای بی تو روزهای با تو روزهای باعشق روزهای همیشه با عشق...! من و یک بغل حادثه همیشه در تکاپوی بودنت بودیم همیشه باران را نشانه ی مان قرار داده بودیم همیشه برف زمستان،دل خوشی یمان بود همیشه دلمان به بودنمان خوش بود و حالا زمانه کمی دگرگون مان کرده است!! و حالا عشق کمی دورمان کرده است! و دیگر حال و هوای حالمان،زندگی مان را کور کرده است!! زمانه بر سرمان کلاهی بزرگ گذاشت بال و پر عشق را از همان دوران بلوغ اش چید!! مبادا هوای پرواز برش دارد!
زندگی این روزها برایم آنفولانزای دردناکی ست! می ترسم از باران از برف از تمام آنچه تو را در یادم زنده می کند! می ترسم از تمام بودن ها... می ترسم از معرکه ی عاشقی گمانم،تغییر یافته و حالا... هیچ! آنفولانزایم بیش از پیش گرفتارم کرده! سرم درد می کند برای با تو بودن! کمی حوصله برایم بپیچ! گویند دست عشق،درمان هر دردی ست! ............................................................................. سرمای فاصله از دلم،قطعه ای یخ ساخته ...! کمی "ها" کن...!! به آب شدنش می ارزد! "یاحق"
Design By : Pichak |