سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"هو الحق"

ماهی سیاه تنگم،دوباره چشماشو بست

نمی دونم چجوری،اما روی آب نشست...!

 

ثانیه های آخر،دقیقه های بی سر

بالاخره تموم شد،دل از زمونه بر بست

 

وای چه شبای خوبی،دقیقه های خونی

خوبی شو از یادم برد،اون لحظه های جان سخت!

 

چشمای من که دیدن،لحظه های آخرو

دویدن و دویدن،ماهی های ته نشست!

 

چشمای من همیشه،یه جور دیگه می دید

ماهی قرمزی رو،که اون پایین نشسته ست!

 

انگار چشاشو بسته،هی تو خودش شکسته

انگار غالش گذاشته،اونی که رو آب نشسته ست...!

 

دلش شده پر از خون،قرمز شده یه مجنون

لیلی بالا نشین،آخ که چقدر کشنده ست!

 

کاشکی می شد ماهی بود

تو تنگ عاشقی بود

تو این دیار غربت،ماهی و تنگ نشونه ست!!

 

نشونی از بی نشون

نشونی از کهکشون

بیا که ماهی باشیم

تو دنیای پوچ و پست...!!!

 


نوشته شده در دوشنبه 91/7/24ساعت 11:57 عصر توسط محسن آبیار نظرات ( ) |


 Design By : Pichak