سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"هو الحق"

من سبزه ای را دیدم که سبز نبود...

آشفته بود!

احوالش پریشان بود و مزاجش تلخ..!!

فقط بنیادی از نام را با خود به دوش می کشید

بنیادی به شرط تازگی..!!

گاهی اوقات زمانه به خیالش شیرین است

اینجا میان باریدن و نباریدن مرزی نیست...

اینجا انسان حکمی نمی تراشد و هر چه هست

احوال پریشان و خاطری با بی خاطرگی نقاشی شده...!!!

اینجا آب ها از راه به در شدند...

سبزه

چشم هایت چه زیباست!!

من آرامش را در نگاه "تو" تفسیر می کنم...

می دانم آزارت می دهند سیلاب ها

حوصله ات بی قرار شده و دلتنگ...!!!

این را می شود از طاق خم آورده ی چشمان ات خواند

دلم هوای صحرا دارد لیلی...

صحرای باران دیده...

نه باران صحرا دیده!!!

چه زود احساسمان هوای بزرگی بر سرش زده است

انگار ختم کرده ایم تمام بی راه ها را!!

اینجا آدم ها گویش شان فرق می کند

اینجا ابتدای تمام تازگی ها،می توان یک "بی" گذاشت...

تا همیشه"بی تو" بودن

برزخ جانم شود....

.........................................................................

قطار دلم یک بغل هوای بودنت نذر کرده لیلی!!

 


نوشته شده در شنبه 91/12/26ساعت 12:56 صبح توسط محسن آبیار نظرات ( ) |


 Design By : Pichak